بعضی وقتا آدم دلش میخواد سرش رو بذار روی شانه یکی و فقط گریه کنه. از این درد. از این دردی که باید خفه اش کنی توی خودت. 
بهش میگم چی شد. میگه مبلغی که میدیم کناره و یک مشت قصه میگه که چرا کمتره. میگم باشه خب چند. رقم بده. میگه چقدر حرف زدیم. میگم حدود سه. میگه نه اینقدر نبود! یه جوری که رقمی که الان تو ذهنمه فاصله زیادی با این داره. بی معرفت چقدر بود پس؟ از هشت آبان که من اومدم یکی که اومد دو روزه رفت. غیر از اون هم که شما دربه در نیرو هستید و پیدا نکردید. منم که دارم مث . براتون کار میکنم. دیگه چقدر میخوای بدی؟ 
تو فکر کردی چون من 28 روزه مث دارم میرم و میام یعنی دیگه گیر کردم؟ من اصلا اینجوری هستم. به خدا کمتر از 3 بگه یک بار دیگه هم پام رو نمیگذارم اونجا. اگه قراره با این رقم کار کنم می شینم توی خونه ترجمه میکنم. میرم jquery می زنم. میخوام ببینم کی رو پیدا میکنی از این مزخرفاتی که توی این کد پیاده کردین ذره ای سر در بیاره.
دیگه بسه. دیگه نمیخوام هزینه هیچی رو بدم. دیگه نمیخوام چیز جدید یاد بگیرم.
روی پولش حساب کردم نامرد. می فهمی؟ این انصافه که بعد از یک و نیم ماه رفت و اومد من الان می زنی زیر حرفت؟ جوری انکار میکنی انگار من دارم دروغ میگم.
باشه. می سپارمت دست همونی که هر وقت قرآن رو باز کردم بهم گفت روزی دهنده تو منم.
این نیز  بگذرد.

+ بعد گفت باشه. نمی فهمم. این آدم ها و این بیزینس رو نمی فهمم و نمیدونم باید چیکار کنم

میگم ,میگه ,چقدر ,باشه ,دیگه نمیخوام ,میگم باشه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ماه روشن کلید حرارتی trangthuy0066 دکور دیگ بخار گودال زمین ایرانیک