امروز کم کم دیگه فشار کار رو روی خودم حس کردم! یه بخشی رو تغییر داده بودم که اگه روی سرور اصلی پابلیش میشد و مشکل داشت نابود بودیم. کلی تستش کردم تا بالاخره بهرامی اوکی داد. و در این حال تحت فشارم گذاشته بود که سریع انجامش بدم. یه جا دیگه از باگی که داشت داشتم دیوانه میشدم آخرش هم فهمیدیم از سمت فرانته. یه مشکلی هم سر تاریخ بود که وقتی می فرستادیم یه api دیگه یک روز میرفت جلو! اینم تا پیدا بشه کلی وقت گرفت. بهرامی کلی وقت سر سیستم من بود. آخرش هم جامو عوض کرد که کنار خودش باشم :-( جای قبلی رو دوست داشتم. فضای آزاد بیشتری داشت. اینجا حس جا تنگی میکنم.

صبح رفتم دانشگاه پروژه سه تا از بچه ها رو تحویل گرفتم. کلی قضیه داشتیم سر این. به الیس میگم سه نفرند فردا خودت ازشون پروژه رو تحویل بگیر. میگه من اصلا وقت ندارم! بابا لامصب دانشجوهای تو هستند. بعد فردا هم به خاطر بقیه شون باید بمونم دانشگاه. منم عصبانی شدم، به الیس که چیزی نمی تونستم بگم، بچه ها رو هفت و چهل و پنج کشوندم دانشگاه و یه دفاع سخت ازشون گرفتم. گفتم یه کدی رو به کدهاشون اضافه کنند! 

ولی دو نفری که بچه های خوبی هم بودن انجام دادن. یکی شون رو هم که میدونستم نمیتونه نتونست. 

اصلا دیدمشون بخشیدمشون که دو روز من رو تلف کردند :-) نمیدونم چه حکمتیه! بعدم بدو برگشتم سازمان.

اما اینکه منم این فشار رو حس میکنم یعنی بالاخره دارم توی تیم جایی پیدا می کنم. پویا که وحشتناک داغون بود. پرداخت دستشه، دیوانه اش کرده. بهرامی هم وقتی استرس داره هی میره میاد بداخلاقی میکنه. البته کلا دعوا نمیکنه، بیشتر کج خلقی میکنه با همه. من اگه جای پویا بودم دووم نمی آوردم.

آقا درسته که من کلا آشفته می نویسم ولی این سری پاراگراف هام موقع تایپ جا به جا شدند و با گوشی درست کردنش سخته!

فردا هم آز سیستم عامل امتحان دارم و باید برم بنشینم سر سیستم یک دور دیگه اسکریپت ها رو تمرین کنم.

خیلی خسته ام.

کاش پروژه درست شه. دلم میخواد آرامش داشته باشیم سر کار. 

اگه گفتید تیتر یعنی چی؟!

پروژه ,دانشگاه ,سیستم ,بهرامی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آمانج دانش شهر test برنامه رسید ساز جعلی آپ فروشگاه خرید اینترنتی همیشه بیا بازرگانی بارمان اخبار خودرو های داخلی