صبح رفتم دانشگاه و آخرین جلسه رو با آقای خ. م. گذروندیم و تموم. 

رفتم مشاوره اول صبح. اون لحظه که اومدم بیرون خیلی حالم بهتر بود، چون حرف زده بودم، یکی تاییدم کرده بود. اما الان که برگشتم باز تو فکرم. متوجه شدم هرچی می گفت رو خودم می دونستم! واقعا زندگی کردن چیز زیادی به آدم یاد میده! ولی انگار لازم بود یکی دیگه بهم بگه که تو مشکل نداری، که فکرت درسته، که منم همینطور فکر می کنم!

چه فایده.

میدونی، هیچی بدتر از این نیست که آدم توی یه برهه سخت زندگی اش، مثل الان من که توی مرز یه تغییرم، تموم شدن لیسانس و تصمیم بعدش، باشه و این همه فشار رو هم تحمل کنه. 

هیچ کس درک نمیکنه (و من و مشاور بر این عقیده ایم!) من رو. که چقدر سختی کشیدم که اینجا باشم که الان هستم. یه دانش عملی خوب که میتونم باهاش برم سرکار. سرمایه گذاری که توی این چهارسال روی خودم کردم که به خودم این فرصت رو بدم. بعد الان یهو مجبورم به گزینه برگشتن به اصفهان خیلی جدی فکر کنم.

سه راه دارم واسه موندن. یا ارشد قبول بشم یه دانشگاه دولتی. چون خرج آزاد زیاده و از پسش برنمیام. برای اینکار باید بشینم بخونم و این خیلی سخته.

راه دوم اینه که با کل خانواده وایستم به کلنجار رفتن که برم یه خوابگاه خودگردانی چیزی. که بعید می دونم قبول کنند.

یا ازدواج کنم که در سه ماه آینده بعید به نظر می رسه که چه عرض کنم، در سه سال آینده هم نمی بینمش.

خدایا. من نمی خوام برگردم. حس می کنم برگشتن یعنی از دست دادن همه چیزی که به خاطرش جنگیدم. کدوم شرکتی توی اصفهان پیدا کنم که توی این فضایی باشه که به سختی واردش شدم؟ اصلا فضای کاری اونجا برام غریبه است. چهارساله نبودم. هیچ کس رو نمی شناسم. اینجا کلی آدم می شناسم. اینجا موقعیت ها خیلی زیاده. پیشرفت اینجاست. اونجا ته شاهکارش اینه که الان تازه دارن دوتا دوره ریکت توی جهاد دانشگاهی برگزار می کنند. شرط می بندم شرکت هاشون هنوز با ADO.NET کار می کنند. اصلا نمی دونم چه خبره. مثل تبعید شدنه.

مشاور بهم گفت اشتباه ترین کارت اینه که حرف زدی! برای همینه که  هرکاری همیشه درست نیست. حرف زدن وقتی درسته که طرف مقابلت بشنوه. حرف زدن با آدمی که کوچکترین انتقادی رو نمی پذیره و همیشه توی ذهنش رئیسه بی فایده است. فقط گند می زنه به همه چیز. و من دیشب گند زدم.

حس میکنم هیچی از خودم ندارم. حتی یه کم سرمایه ندارم. من هیچ کاری نمی تونم بکنم. هنوز خیلی به خانواده وابسته ام. خدایا من توی این خونه سرجمع 20 متر رو هم اشغال نکردم. چرا اینقدر روی اعصاب این بشرم؟ 

خیلی ,الان ,اینه ,شناسم اینجا منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

car tool news هر روز بیا 3H0104ev دانلود رایگان کتابخانه عمومی شهید آیت الله مهدیزاده دس tebdoost ایران استخدام