یادم افتاد وقتی الیس بهم تلویحا گفت کار من رو باید تو انجام بدی چون من وقت ندارم! چطور سر بچه ها خالی کردم. داشتم به رفتار بهرامی فکر میکردم. باز آخر اسپرینت شد و شروع کرد این بار یقه همه رو گرفت، از جمله من که چرا آیتمی که توی اسپرینت این هفته نیست رو انجام میدم! یعنی سر ناهار چنان صحنه ای به پا کرد که همه فقط نگاهش میکردیم. مثل یه بچه که الکی گیر بسته باشه! خب عقبیم که چی؟! با کج خلقی درست میشه ؟

چیزی که باید درک کنم اینه که کج خلقی یه راه نیست واسه راه افتادن کارها، یه واکنشه. آخ خدا! توی خونه کم با یه آدم کنترل گر همیشه بزرگتر سرو کله میزدم، حالا دیگه سرکار هم همین بساط رو دارم! ظاهرا من واقعا باید یه چیزی یاد بگیرم.

نیروی جدید امروز اومد. کاشونیه. آدم باحالیه. 

بهترین قسمت های روز وقتیه که بهرامی نیست و پشت سرش غیبت میکنیم :-)

تحت فشار یه بخشی رو انجام دادم. دیر اومدم خونه و الان شدید خسته ام. تصمیم دارم فردا اگه بشه زودتر برگردم، ناهار هم درست نکنم. حالش نیست.

کاش پاشون رو از رو گردن مون برمی داشتند. این پروژه وقتی در شرایط نرمال بوده عالی بوده

انجام منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

vafadaritaabad آکورد گیتار کسب درامد اینترنتی اجناس فوق العاده araxchemi سئو وب طراحی سایت تخفیف rama